به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام عباسی در مقاله ای به مناسبت ۱۷ ماه مبارک رمضان، سالروز جنگ بدر به بررسی این جنگ پرداخت و نوشت:
مطالعه حوادث مهم تاریخی و شخصیت های برجسته ای که تمامی لحظات زندگی آنان، مملو از عبرت و آموزه های سرنوشتساز برای دیگر انسانهاست منافع زیادی برای انسان به همراه دارد.
از جمله آثار مطالعه تاریخ میتوان به الگوگیری از شخصیتها و حوادث، بهرهگیری از تجارب تلخ و شیرین، گسترش افق دید انسان، شناخت بیشتر انسانها، تربیت و هدایت افراد، اقناع حس کنجکاوی انسان، قدرشناسی نسبت به تلاش گذشتگان، عبرتآموزی از رفتارهای نادرست، خودشناسی، حفظ آثار فرهنگی، آشنایی با مورخین و اهمیت تاریخ نگاری، شناخت روحیات ملتها و اقوام گذشته و... اشاره کرد.
یکی از مهمترین فرازهای تاریخی جهان اسلام، ماجرای عبرتآموز جنگ بدر است که در هفدهم ماه رمضان سال دوم هجرت در منطقه بدر روی داد و با وجود ابعاد تلخ، نکات درسآموزی را در دل خود جای داده است که در این مجال به آن می پردازیم.
* زمینه های جنگ بدر
از زمانی که رسول خدا (ص) وارد مدینه شدند، مخالفت سران قریش، مردم مکه، منافقین و یهودیان ساکن جزیره العرب با آن حضرت شروع شد. آرام آرام موج مخالفتها گسترش پیدا کرد و تا بدان جایی رسید که در برابر پیامبر (ص) صف آرائی کرده و اعلام جنگ نمودند. جنگ بدر در حقیقت نقطه عطف دوران رسالت پیامبر خدا (ص) شناخته میشود. مسلمانان در مکه مورد ظلم و ستم قرار میگرفتند؛ برخی به حبشه آواره و برخی به مدینه هجرت کرده بودند. اموال آنان نیز غارت و مصادره شده بود. علت وقوع جنگ بدر نیز این بود که پیامبر میخواست در برابر تعدیهای مشرکان، مقابله به مثل نماید. قرآن کریم نیز هدف این نبرد را احقاق حق و نابودی باطل میداند و میفرماید:
«وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُریدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛
آن هنگام که خدا به شما وعده میداد که یکی از دو طایفه [کاروان تجاری یا سپاه مکه] برای شما باشد و دوست داشتید که دسته بیسلاح برایتان باشد و خدا میخواست که حق را به کلمات خویش ثابت گرداند و دنباله کافران را قطع کند. تا حق را ثابت گرداند و باطل را نابود کند، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند».[۱]
در این جنگ، چهارده نفر از مسلمانان و هفتاد نفر از قریش کشته و هفتاد نفر دیگر از مشرکان نیز به اسارت گرفته شدند. درباره اسیران در این جنگ، چنین تصمیم گیری شد که اسیران باسواد با آموزش خواندن و نوشتن به ده نفر از اطفال مسلمانان آزاد شوند. اسیرانی که سواد ندارند میتوانند با پرداخت مبلغی از چهار هزار درهم تا هزار درهم آزاد گردند و افراد فقیر و نیازمند بدون پرداخت وجه آزاد شوند.
پس از اتمام جنگ و دفن پیکر شهدا، به دستور رسول خدا (ص) کشتههای مشرکان را در چاهی ریختند. رسول خدا بر لب چاه آمد و یکیک آنها را صدا زد: ای عتبه! ای شیبه! ای ابوجهل! و... سپس فرمود: «هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُمْ رَبُّکُمْ حَقّاً؟ بِئسَ القَومَ کُنتُم لِنَبِیّکُم، کَذَّبتُمُونِی، وَ صَدَقَنِی النَّاسُ وَ اَخرَجتُمُونِی وَ آوَانِی النَّاسُ وَ قَاتَلتُمُونِی وَ نَصَرَنِی النَّاسُ؛
آیا آنچه را که خدا به شما وعده داده بود، حق یافتید؟ من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود، درست یافتم. چه بد خویشاوندی برای پیامبرتان بودید. شما مرا تکذیب کردید درحالیکه دیگران تصدیق کردند. شما مرا از شهر بیرون کردید و دیگران پناهم دادند. شما با من جنگیدید و دیگران یاریم کردند. در اینجا عمر عرض کرد: یا رسول الله! با مردهها حرف میزنی؟! حضرت در پاسخ فرمود: مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ وَ لَکِنَّهُمْ لَا یَسْتَطِیعُونَ أَنْ یُجِیبُونِی؛ شما از آنان شنواتر نیستید ولی آنها نمیتوانند جواب دهند».[۲]
* جنگ بدر در آیات قرآن کریم
در آیات ۴۵ تا ۴۷ سوره مبارکه انفال شش دستور نظامی ذکر شده که در جنگ بدر موجب پیروزی مسلمانان گردید.
در دستور اول آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که گروهی از دشمنان را در برابر خود در میدان نبرد ببینید ثابت قدم باشید».
دستور دوم: «وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار و پیروز شوید».
دستور سوم (توجه به مسأله رهبری و اطاعت از دستور پیشوا و رهبر)، همان دستوری که اگر انجام نمیگرفت جنگ بدر به شکست کامل مسلمانان منتهی می گردید، «وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ؛ خدا و پیامبرش را اطاعت کنید».
دستور چهارم: «وَ لاتَنازَعُوا؛ و از پراکندگی و نزاع بپرهیزید».
دستور پنجم: فرمان به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت: «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ؛ استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است».
دستور ششم، مسلمانان را از پیروی کارهای ابلهانه و اعمال غرورآمیز و بی محتوا و سر و صداهای تو خالی و بیمعنی بازمیدارد و می فرماید: «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ؛ مانند کسانی که از سرزمین خود از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی خارج شدند، نباشید».
خداوند متعال همچنین در قرآن کریم میفرماید: «وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ خدا شما را در بدر یاری کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروز ساخت)؛ درحالیکه [از نظر ساز و برگ جنگی و شمار نفرات نسبت به دشمن] ناتوان بودید؛ بنابراین از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگزاری نمایید».[۳]
قرآن کریم علاوه بر اینکه روز بدر را یَومَ الفُرقانِ؛ یعنی روز جدایی حق از باطل نامیده[۴] در آیه دیگر آن را آیتی برای مردم دانسته و میفرماید: «قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ أُخْری کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ؛ تحقیقاً برای شما در دو گروهی که [در جنگ بدر] با هم روبه رو شدند، نشانهای [از قدرت خدا و حقانیت نبوت پیامبر] بود، گروهی در راه خدا می جنگیدند، و گروه دیگر کافر بودند، که اهل ایمان را به چشم خویش دو برابر میدیدند [بدین خاطر شکست خوردند] و خدا هر که را بخواهد با یاری خود تأیید میکند؛ مسلماً در این [واقعیت] عبرتی برای دارندگان بصیرت است».[۵]
* جنگ بدر در روایات
در روایات فراوانی آمده است که در شب هفدهم که فردای آن جنگ بدر واقع شد، رسول خدا به اصحابش فرمود: «چه کسی حاضر است برود از چاه آب بکشد و بیاورد؟ اصحاب سکوت کردند و هیچ کدام اعلام آمادگی نکردند؛ چون کار خطرناکی بود. علی (ع) برخاست، و برای آوردن آب بیرون رفت. آن شب، شبی سرد و ظلمانی بود و باد سردی میوزید. حضرت به چاه آب رسید، چاه بسیار عمیق بود. حضرت دلوی نیافت که بتواند از آن آب بکشد، ازاینرو از چاه پایین رفت و مشکی را که با خود داشت، پُر از آب کرد و بیرون آمد. به هنگام مراجعت ناگاه باد شدیدی وزید، امام نشست تا باد فرو نشیند؛ آنگاه برخاست و حرکت کرد که تندباد دیگری وزیدن گرفت، ناچار امام نشست، پس از آرام شدن، مجدداً به راه افتاد که در مرتبه سوم نیز تندبادی همانند قبل وزید، آن حضرت نشست، تا هوا آرام شد، آنگاه به راه خود ادامه داد و خدمت رسول خدا رسید. پیامبر پرسید: ای ابوالحسن! چرا دیر آمدی؟ امام جریان را توضیح داد. رسول خدا پرسید: متوجه شدی آن بادهای شدید چه بود؟ عرض کرد: نه، فرمود: اولی جبرئیل بود همراه با هزار فرشته که بر تو سلام کردند و دومی میکائیل بود که با هزار فرشته بر تو سلام کردند و سومی نیز اسرافیل بود با هزار فرشته بر تو سلام کردند و آنها برای کمک و یاری ما در جنگ آمدند».[۶]
لذا در این روز، غسل کردن و صدقه دادن و شکر خداوند را به جا آوردن مستحب است و عبادت در شب هفدهم رمضان فضیلت فراوانی دارد.[۷]
* نقش اشراف و بزرگان ناصالح
اهمیت نقش خطرناک اشرافیت، موضوعی است که متأسفانه امروزه جهان اسلام و جامعه ما نیز بدان مبتلا شده است و اگر از گذشته عبرت گرفته نشود، خسارات جبران ناپذیری برای امت اسلام در پی خواهد داشت.
آفات اشرافیگری در هر زمانی مانع بزرگی در مقابل رهبران الهی بوده است. فاصله گرفتن از مردم، فاصله گرفتن از حق به طوریکه جای ارزشها و ضد ارزشها را عوض کنند و در نتیجه حق و باطل برای افراد بیبصیرت مشتبه شود، بروز تکبر و غرور، نفی انفاق و احسان، نفوذ در دستگاههای قانونگذاری و قضایی و اداری و مراکز حساس کشور، حذف و سرکوب منتقدین توسط اشراف و تجملگرایان، از پیامدهای شوم اشرافیگری است.
برخی از اشراف و بزرگان قریش که در جنگ بدر حضور داشتند عبارتاند از:
۱. عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی، معروف به ابوحکم بود و مسلمانان او را بخاطر عناد و تعصب شدیدش به اسلام ابوجهل نامیدند.[۸] طراحی نقشه قتل پیامبر (ص)، شکنجه و تهدید تازه مسلمانان، جلوگیری از شنیدن آیات قرآن توسط مردم، توهین و اهانت به پیامبر (ص)، تلاش برای قطع رابطه قریش با بنیهاشم و زمینهسازی جنگ بدر از اقدامات او علیه اسلام و مسلمانان بود. پیامبر (ص) پیش از وقوع جنگ بدر او و زمعه بن اسود را به دلیل پافشاری بر جنگ نفرین کرد.[۹]
هنگامی که سوره الرحمن نازل شد، پیامبر به یارانش فرمود: «چه کسی از شما این سوره را بر رؤسای قریش میخواند؟
حاضران در پاسخ کمی سکوت کردند، چراکه از آزار سران قریش بیمناک بودند. عبدالله بن مسعود برخاست و گفت: ای رسول خدا! من این کار را میکنم. ابن مسعود چون جثهای کوچک داشت و از نظر جسمانی ضعیف بود، حضرت فرمودند: تو بنشین، ولی چون سه بار سخن خود را تکرار کرد و در هر بار، جز ابن مسعود کسی اعلام آمادگی نکرد، حضرت اجازه داد، ابن مسعود برخاست و نزد سران قریش آمد، آنها را در گرد کعبه جمع دید، تلاوت سوره الرحمن را آغاز کرد. ابوجهل برخاست و چنان سیلی به صورت او زد که گوش او پاره شد، و خون جاری گشت! ابن مسعود گریان به خدمت پیامبر آمد، هنگامی که چشم پیامبر بر او افتاد، ناراحت شد، سر را به زیر انداخت و در غم و اندوه عمیقی فرو رفت. ناگهان جبرئیل نازل شد در حالی که خندان و مسرور بود، فرمود: ای جبرئیل چرا میخندی در حالی که ابن مسعود گریان است؟ جبرئیل عرض کرد بهزودی دلیل آن را خواهی دانست.
این ماجرا گذشت، هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند ابن مسعود در میان کشتههای مشرکان گردش میکرد، چشمش به ابوجهل افتاد درحالیکه آخرین نفسهای خود را میکشید. ابن مسعود روی سینه او قرار گرفت. هنگامی که چشم ابوجهل به ابن مسعود افتاد، گفت: ای چوپان ناچیز بر جایگاه بلندی قرار گرفتهای! ابن مسعود گفت: الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه؛ اسلام برتری میگیرد و چیزی بر اسلام برتری نخواهد گرفت. ابوجهل به او گفت: به دوستت محمد بگو: احدی در زندگی در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتی در حال مرگم! هنگامی که این سخن به گوش پیغمبر رسید فرمود: فرعون زمان من، از فرعون زمان موسی بدتر بود؛ چرا که او در واپسین لحظات عمر گفت: من ایمان میآورم، ولی این طغیانش بیشتر شد. در نهایت ابوجهل به ابن مسعود گفت: سر مرا با شمشیر خودم قطع کن که تیزتر است. هنگامی که ابن مسعود سرش را جدا کرد، نمیتوانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد، موی پیش سر او را گرفت و روی زمین کشید و چون این کار برای ابن مسعود با آن بدن ضعیف مشکل بود، گوش او را سوراخ کرد و نخی را داخل کرد و با آن نخ کشانکشان سر را حضور پیامبر آورد، جبرئیل هم پیشاپیش او درحالیکه میخندید آمد و گفت: یَا مُحَمَّد! اُذُنٌ بِاُذُنٍ لَکِنَّ الرَّأسَهَا هُنَا مَعَ الْاُذُنِ؛ ای محمد! گوش در مقابل گوش، ولی در اینجا سر هم همراه گوش آمده است».[۱۰]
هنگامی که عبدالله بن مسعود، سر بریده ابوجهل را خدمت پیامبر آورد، حضرت بسیار خوشحال شد و به درگاه خدا عرض کرد: اَللَّهُمَّ إِنَّکَ قَدْ أَنْجَزْتَ مَا وَعَدْتَنِی فَتَمِّمْ عَلَیَّ نِعْمَتَکَ؛ خدایا! وعدهای را که به من داده بودی، محقق ساختی، پس نعمت خود را بر من تکمیل فرما!».[۱۱]
۲. عاص بن هشام ابوالبختری، از بزرگان مشرک قریش بود. ابوالبختری در جنگ بدر شرکت داشت، اما پیامبر به یاران خویش فرمود: «هر کس ابوالبختری را یافت، بهدلیل حمایتهای گاه و بیگاه وی از حضرت و بیمیلی برای جنگ با مسلمانان، او را نکشند».[۱۲] مجذر بن زیاد، ابوالبختری را یافت و به او گفت پیامبر فرمان داده است تو را نکشند و از او خواست تسلیم شود تا او را نزد پیامبر ببرد. ابوالبختری خواستار امان به دوستش جناده بن ملیحه شد، ولی مجذر نپذیرفت. لذا ابوالبختری با مجذر به جنگ پرداخت و سرانجام به دست او کشته شد.[۱۳]
۳. حارث بن عامر بن نوفل رئیس طایفه بنی نوفل و از اشراف قریش بود. پیامبر (ص) پیش از جنگ بدر با اطلاعاتی که از اسیر مکی به دست آورد، اشراف قریش از جمله حارث را که در سپاه مشرکان حاضر بودند شناسایی کرد و خطاب به مسلمانان فرمود: «اکنون مکه پارههای جگر خود را سوی شما فرستاده است»،[۱۴] اما آنان را از کشتن حارث نهی کرد و دستور داد وی را اسیر کنند،[۱۵] با این حال در اثنای جنگ خبیب بن یساف او را نشناخت و وی را کشت.
۴. نوفل بن خویلد از سرسختترین دشمنان پیامبر بود. قریشیان او را در کارها مقدم میداشتند و احترام خاصی به او مینمودند. او همان کسی است که قبل از هجرت در مکه ، ابوبکر و طلحه را (بخاطر اینکه مسلمان شده بودند) با طناب به یکدیگربست و آنان را یک روز تا شب شکنجه داد تا اینکه بر اثر وساطت بعضی، آنان را آزاد کرد. وقتی که پیامبر او را در میدان بدر دید و شناخت، از خدا خواست به دست خودش نابودش کند، عرض کرد: «اَللّهُمَّ اکْفِنِی نُوفِلَ بْنِ خُوَیْلِدْ؛ خدایا! مرا در مورد نوفل کفایت فرما. حضرت علی (ع) به سوی او شتافت و او را کشت. وقتی که نوفل بن خویلد به دست حضرت علی (ع) به هلاکت رسید، پیامبر تکبیر گفت و فرمود: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَجَابَ دَعْوَتِی فِیه؛ سپاس خدای را که نفرینم را درباره او اجابت فرمود».[۱۶]
۵. حکیم بن حزام از بزرگان قریش در عصر جاهلیت بود. حکیم قبل از شروع جنگ بخاطر دیدن نشانههایی، جنگ بدر را به فال بد گرفت و سعی میکرد تا بزرگان قریش را از جنگ منصرف کند اما نتوانست. حکیم در این جنگ نزدیک بود، کشته شود؛ چراکه حکیم بن حزام با تنی چند از قریش خود را کنار حوض آب مسلمانان رساندند تا از آن بخورند پیامبر فرمود آزادشان بگذارید؛ اما هر کس از آن آب خورد کشته شد، مگر حکیم که اسب داشت و سریع فرار کرد.[۱۷] او بعد از مسلمان شدنش هرگاه میخواست سوگند خود را تأکید نماید میگفت سوگند به خدایی که در جنگ بدر مرا نجات داد.[۱۸]
| منابع و مآخذ
|
پی نوشت ها
[۱]. سوره انفال، آیات ۷-۸.
[۲]. الصحیح من سیرۀ النبی الاعظم، عاملی، ج۵، ص۶۴؛ سیره النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۳۹؛ تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج۱، صص۳۸۵-۳۸۶.
[۳]. سوره آل عمران، آیه ۱۲۳.
[۴]. «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَیٰ وَالْیَتَامَیٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیٰ عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ و بدانید هر چیزی را که [از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعی] به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید [کم باشد یا زیاد] یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا و خویشان پیامبر، و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است. اگر به خدا و آنچه بر بندهاش روز جداکننده حق از باطل، روز رویارویی دو گروه [مؤمن وکافر در جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آوردهاید [پس آن را به عنوان حقی واجب به خدا و رسول و دیگر نامبردگان بپردازید]؛ و خدا بر هر کاری تواناست». سوره انفال، آیه ۴۱.
[۵]. سوره آل عمران، آیه ۱۳.
[۶]. بحارالانوار، مجلسی، ج۱۹، صص۲۸۶ و ۲۹۳ و ۳۱۶؛ همان، ج۳۹، ص۹۵.
[۷]. زاد المعاد، مجلسی، ص۱۷۹؛ کلیات مفاتیح نوین، مکارم شیرازی، ص۷۸۱.
[۸]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، ص۷۳.
[۹]. المغازی، واقدی، ج۱، ص۴۶.
[۱۰]. مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج۳۲، صص۲۲۴-۲۲۵.
[۱۱]. بحارالانوار، مجلسی، ج۱۹، ص۳۳۷.
[۱۲]. المغازی، واقدی، ج۱، ص۸۰؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۳، ص۱۴۰.
[۱۳]. سیره النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۳۰.
[۱۴]. تفسیر البغوی، بغوی، ج۲، ص۲۷۸؛ تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج۴، ص۶۰؛ لباب التأویل، بغدادی، ج۲، ص۳۰۰.
[۱۵]. المنمق، بغدادی، ص۶۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص۲۷۴.
[۱۶]. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۶۰.
[۱۷]. تاریخ طبری، طبری، ج۲، ص۴۴۱.
[۱۸]. دلائل النبوة، بیهقی، ج۳، ص۶۶؛ تاریخ طبری، طبری، ج۲، ص۴۴۱.










نظر شما